هم گویی مسعود فرح با ساجده کشمیری

نه می توانی برم بگردانی از جریان موی رگ هایی که چشم را خون می دهند  

سرخ رنگ ها به محو دچار شده اند که سوخته تب در رهایی تن رها رها  

که بخار می بینی  / و پرتاب نارنجی  و پرواز و خواب نخوانده  و    

آوازی  که شعر ها قرار است که بخوانند

چه که نورد به کوه واگذار شده  و نامی رفته که دوباره بیاید و زبان باز کند دوباره   

که سنگ واژه کشیدم بر دوش تا همی دوش

و اینک  شما و آوازهای نخوانده ام

و از اینجا اگر که  بخواهید  آن چه می بینم سپیدی است و سپیدی و

                                                     نارنجی ی پرتاب شده 

و هم  که از نورد جداشده  و راهی فرودست /

و چه کند دیده این جا که خواندنی نیست و سپیدی خون می ریزد و خون  می خورد و

                                                   بوران پاک می کند و کولاک راه می بندد 

که از کوره ی بندر تا سرداب  دماوند به سر دویده  این که از این پس خفته است دگر

و نفس هر چه داشته  داده به کوه که آوند دم بوده و دم بر نیاورده

و دستِ بر قله کشیده   سرمای فشرده  به یادگار داشته

در پرتابی نارنجی که سرانجام سرخ شد . 

                                                                                                    ۸۸/۳/۹  / بندر  

ناصر عبدالهی در ویکی پدیا

ناصر عبدالهی در ساعت ده و ده دقیقه ی دهمین روز دی ماه سال ١٣۴٩ در محله مسجد بلال شهر بندرعباس دیده به گیتی گشود. پدرش عبدالرحمن عبدالهی کارگر بازنشسته شرکت ملی بود و مادرش مهرنگاربندری نیایی خانه دار است. از ۱۳ سالگی به موسیقی علاقمند شد. فعالیت‌های هنری خود را از سال‌های نوجوانی در صدا و سیما و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی استان هرمزگان آغاز کرد.


وی کار حرفه‌ای را به طور جدی از سال ۱۳۷۴ خورشیدی آغاز کرد. در سال ۱۳۷۵ همراه با همسرش به تهران آمد. محمدعلی بهمنی شاعر هرمزگانی و دوست نزدیکش ، وی را به انتشارات دارینوش معرفی کرد. پس از آن آلبوم‌های ناصر را این انتشارات ضبط و منتشر کرد.

ناصرعبدالهی در سوم آذرماه ۱۳۸۵ در بندرعباس به دلایل نامشخصی بی هوش و به کما رفت و پس از گذراندن ۲۷ روز در کما (بیمارستان هاشمی نژاد تهران) سر انجام در یک روز زمستانی ، در ۲۹ آذر در حالی که تنها ۱۰ روز تا ۳۶ سالگی اش باقی مانده بود شمع وجود ناصرخاموش گشت.

بیشتر در ویکی پدیا لطفا اینجا را کلیک کنید.

برای شروع

خب همه ما یه روزی می میریم به امید خدا،تصمیم گرفتم این فضای مجازی رو برای بازماندگان و دوستان مرحومین راه اندازی کنم تا هم بیشتر با آنها آشنا شویم هم گاهی روزهای پنج شنبه بر سر مزار مجازی آنها فاتحه ای فرستاده شود و خرمایی خرده.

در نظر دارم که برای هر کدام از این عزیزان صفحه ای باز کنم دوستانی که علاقمند هستند می توانند در جمع آوری عکس و مطالب مرحومین با من همکاری کنند.