علی حبیب زاده معروف به "علی خان" در ۱۶ شهرویور ۱۳۲۳ در بندرعباس به دنبا آمد .پدرش عبدالله به حرفه ی نانوایی مشغول بود که در آن زمان از شغل های معتبر به حساب می آمد . مادرش نیز آموزگار بودند که به روزگار خود از اعتبار برخوردار بوده و این مهم می باید در علی خان و دیگر فرزندان تاثیری مثبت و فرهنگی بر جای می نهاد .
حبیب زاده دوره ی ابتدایی را در مدارس جاوید و مشیردوانی بندرعباس سپری کرده و وارد دبیرستان می شود . در سالهای نوجوانی به اجرای نقش هایی در تئاتر دبیرستان جاوید می پرداخت . و با توجه به حضور ابراهیم منصفی و استعداد های خلاق وی ، علی خان از با منصفی بودن تجربه های بسیار خوبی اندوخت . هر چند که بعد ها با یکدیگر همدم شدند و شب ها و روزهای متوالی باهم گذراندند . در فیلم " برکه ی خشک" نیز با هم بازی داشتند . تجربه های ترانه سرایی و آشنایی با موسیقی را در محضر ابرهیم سپری کرده بود .رامی (ابراهیم منصفی) از یک سو ، موسیقی نوینی را آفرید که در سطح ایران جایگاه مناسبی از آن خود ساخت و از سوی دیگر علی خان ، موسیقی دیگری از "بندری" را پدپد آورد که به زمان خود از طرفداران زیادی برخوردار بود .
مدتی را در مجالس تفسیر و قرائت قرآن مجید شرکت می جست . و با توجه به صدای خوب وی ، تلاوت قرآن را با صدای خوش در مجالس و مساجد می خواند . در کودکی نیز که به مکتب می رفت .(مختب ملا گنویی) او خلیفه می بود . و آنگاه به خوانندگی ترانه و ترانه سرایی روی آورد . گروه موسیقی کلودنگ را پایه نهاده و سرپرستی آنرا عهده داشت . ترانه" روزگارُم چه سختن" از اولین کارهای او بود که بسیار مورد توجه مردم قرار گرفت وی را در زمره ی خوانندگان پر طرفدار قرار داد . حبیب زاده در مدتی اندک قریب به چهار سال موفق شد بیش از سی ترانه به وجود آورد . فهمت ببه بالا ، سَهَلَه سُهیلو ، اگریم روزه و ...از هواداران بیشتری برخوردار شدند . ویژگی کار حبیب زاده آن بود که عمدتا از آلات موسیقی بومی چون پی په ،دهل، کسر ، جفتی بهره می جست .
حبیب زاده پس از نصرک و ارسلان و منصفی ، چهارمین کسی است که در موسیقی رایج تغییر و تحول ایجاد نمود . و سیاق خاص خود را دنبال کرده که متفاوت از دیگران بود . به لحاظ انسجام گروه نوازندگی و همخوانی نیز در میان گروه های موجود ، از ترکیب بهتری برخوردار بود . در زمینه رقص "سرکنگی" نیز از مهارت بالایی برخوردار بود که این امر بیشتر او را به معروفیت رساند و حضورش در برنامه ها و شو های تلویزیونی باعث شد تا علی خان را بیشتر بر سر زبان بیاندازد .
حبیب زاده به لحاظ بازیگری از استعداد بالقوه ای برخوردار بود، قد و قواره فیزیک بدنی و انعطاف پذیری و انرژی کافی و صدای رسا که یک جا در او جمع بود ، می توانست در صورت تداوم ، او را در زمره ی بازیگران اکتور توانا به جامعه سینما و تئاتر ایران معرفی کند . که متاسفانه این مهم اتفاق نیفتاد .
علیرغم این مسائل، وی در چند فیلم کوتاه بازی خود را به نمایش گذارد از جمله در فیلم هایی از حسن بنی هاشمی فیلم ساز توانا و نام آور بندرعباس "برکه ی خشک " و " گردش در یک روز خوش آفتابی" .
و بعد از انقلاب ، متاسفانه ناخواسته تن به مهاجرت سپرده و فعالیت های وی در ایران متوقف ماند ./به قلم منصور نعیمی منبع
حاج ابراهیم آذرطوس هنرمند و احیاکننده صنعت پارچه بافی گروگ وهرمزگان است.حاج ابراهیم آذر طوس و چند تن دیگر از سالخوردگان و پیشکسوتان رشته چادر شب بافی، بعد از بیش از چهل سال اقدام به احیاء و آموزش چادر شب بافی نمودند.
صدیقه جهانگیری مجری خوب صدا و سیمای مرکز خلیج فارس چهارشنبه شب به دلیل بیماری از دنیا رفت. این مجری 37 ساله مادر سه فرزند بود و همسرش محمد خسروی از تهیه کنندگان مرکز خلیج فارس بود. در گذشت این عزیز از دست رفته را به مهدی جهانگیری و خانواده اش تسلیت میگویم. /منبع وبلاگ جغد بندری
احمد حبیب زاده بازیگر تاتر و سینما در تاریخ 15 اردیبهشت 1389 در گذشت.روحش شاد و یادش گرامی باد.
بارها قراربود باساجده مصاحبه ی داشته باشم دررابطه با شعر وفرم شعر هایش .اما همیشه چیزی مانع می شود .چیزی مثل شکل اجرای کلمات وسوالات.من ساجده را خوب می فهمیدم.طوری که بیشتر حس بود تا کلمه وسوال. مشترکاتی ما را در یک نسل از ادبیات قرار می داد .نسلی که وقتی واردفضای جدی ادبیات شدیم دهه هفتاد تمام شده بود وسالهای خوبی بود.کنگره شعر با حضوربزرگان ادبیات ایران در استان برگزار می شودویکی از پررونق ترین فضای شعر کشور در انجمن شعر استان بود که توی یک اتاق وسط راهروی زیر گذر توی فرهنگسرای آوینی برگزار میشود.درواقع فضای حال آن روزها فضای رفرم بود واینکه کارهای تازه ی در زبان واجرا انجام می شودشکلی از شعر ارائه می شود که من حتی در فضای بیرون هیچ شناختی از آن نداشتم.جلسات اول حضور ما درجمع زمانی بود که شعر های شاعرانی چون مهرداد فلاح با آن زبان وطوری که مخاطب برای ارائه وبرخورد با متن باید متن را می دید وکسی که زبان آن را می شناخت از روی متن می خواند.درواقع فضا بسیار خوب وپویایی بودحتی از شاملو وامثال شاملو گذر کرده بود.درواقع شناخت جدی ما از شعر در آن جمع شکل گرفت.ازنگاه ساجده وهم نسلهای او .
که نقطه قوت آن همان پویایی فضا واینکه شاعران استان در سطح بسیار خوبی در کشور مطرح بودن که در مجلات مهم ادبی آن سالها بیشترین تریبون را داشتن.ودرواقع به روز بودن.
اما مسله ی که می توان از آن به عنوان نقطه ضعف قلم داد کرد .اینکه که شاعری که تازه وارد فضا می شود بسیار شتاب زده وسریع می خواست به فضای حال برسدوخیلی از ادبیات وشاعران گذشته را به اندازه یک تاریخ ادبیات می خوانند ورها می کندوبیشتر انرژی خود را صرف خواندن مطالب به روز نقدوومقاله های حال حاضر ادبیات ودنبال کردن مانیفست ها وشعر ها به روز که در مجله ها چاپ می شود وکار کردن برای ارئه اثری صرف می کرد. .از همین جاست که شکافتی اتفاق می افتد که ساجده کشمیریی وهم نسل های اورا به وجود می آورد. که کارهای را در زبان انجام می دهند وبا فضای روبرو می شوند که جسارت پیدا می کنند در زبان رفرم کنند.که البته نقاط قوتی هم دارد ونقطه قوتش هم آنجاست که شاعر با توجه به فضا ومولفه های هنر پست مدرن اجازه وفضای خیلی از کارها را پیدا می کند وگاهن به سطح خوبی وجاهای خوبی هم می رسد.اما در فضا که ایجاد کرده غیر خود اثروقتی قرار است در دفاع از اثرارائه شده چیزی گفته شود . هیچ چیزی را حداقل نمی تواند بگو ید. که این نگفتن از عدم آگاهی وشناخت می آید.
شاید اگر در استان کارگاهای جدی شعر ونقد شعر با آن حجم وپتانسیلی که در استان بود دایر می شود.این اتفاق نمی افتاد که ساجده کشمیریی که چیزی بیش از دویست اثر به غیر ازمجموعه جمع آوری شده دارد .حتی در دومین جلسه کتاب خود وقتی به مرحله نقد کشیده می شود چیزی برای گفتن ندارد با حداقل سکوت می کندوچیزی نمی گوید.
اما اگر بخواهیم ساجده کشمیریی در فضای ارائه شده آثارش بیابیم که قطعا من در حدی نیستم که نقدی نوشته باشم واظهار نظری کرده باشم اما به قول دوست عزیزم آقای شهرجو ساجده کشمیری بیشترین تریبون نقد را در این استان داشت.
ساجده از لحاظ شخصیتی دختری بسیار جسور وبا پشتکار بود.شاید برای همین هرکاری را در زبان انجام می داد.یکی از دلایل این مقوله بر می گردد به همان جسارت او که شاید از پشتوانه نا آگاهی یا کم آگاهی او نشات گرفته بود.که گاهن خودش را هم در خواندن شعر خودش ناتوان می کرد.اما کارخودش را می کرد با اینکه از بزرگان ادبیات استان وحتی دیگر دوستان هنرمند مورد نقد قرار گرفته بود اما با لج بازی واصرار کار خودش را می کرد.و این اواخر از بسکه همان حرف ونقدها به کارش وارد بود طوری شده بودکه دیگر حتی راجب به آثارش اظهار نظر هم نمی شود .اما ساجده اصرار داشت به این شکل زبانی .که متاسفانه با اعتقاد به مرگ مولف وچیزهای از این دست راجب به اثرش ونگاهش به شعر خودش حتی یک جمله هم نمی گفت.می گفت خود متن است که باید از خودش دفاع کند.
اما با تمام سختی زبان همیشه به دنبال مخاطب ودرگیر مخاطب بودوبرای این ارتباط تمام راه ها را می رفت.از وبلاگ گرفته تا چاپ کتاب و حتی شعر خواندن در تاکسی که بارها وبارها به چشم دیدم وشنیده ام که این کارها را می کرد.
شاید هنوز این سوال در ذهن من مانده باشد دلیل اصرار ساجده به این شکل زبانی چه بود؟
اما از نگاه من ساجده شاعر است که جهان خودش را خوب می شناخت در واقع شاعر جهان خودش بود .شاعر جهان وجغرافیایی که مخاطب دنبال شعر نمی آید .حتی هنرمند شاعر جدی عصر خودش را نمی شناسد.وارتباط برقرار نمی کند.توی همین دور وبر ما هستند هنرمندانی که شاعران استان خودشان را حتی نمی شناسن.ویا اگر می شناسن در حد اسم است وآثارشان را دنبال نمی کنند.اما در همین دوره هستند شاعرانی چون گروس عبدالملکیان که مخاطب خودشان را دارند.عبدالملکیانی که از کنگره شعری که داور آن علی باباچاهی ست ناکام می ماندوساجده کشمیری به عنوان شاعر رتبه اول همان کنگره باآن سطح واجرا معر فی مشود .اما شاعر عزیز آقای عبدالملکیان وشعر او که شعر ساده نویسی است ارتباط گسترده تری با مخاطب دارد.به طوری مجوعه های او حائز بیشترین مخاطب حتی با قشر بالای جامعه می باشد .اما خوب مخاطب نا آگاه در شعر هم مانند فیلم در ایران قرار نیست هیچ سطح را جابه جا کند.وقتی که تیراژ کتاب مریم حیدرزاده بیشتر از آثار شاملو است!خوب روزگار حالا ی ایران است.
اما ساجده شاعری جدی است.وبرای شناخت جهان شعرش فاکتور دیگر هم باید در نظر داشت اینکه ساجده کوهنورداست وساجده دارای دوزبان است پشتو وفارسی. وداری دو فرهنگ است پاکستانی وایرانی راجب به مفاهیم ونگاه ساجده چیزهای بیشتری می توان گفت که نیاز به مطالعه جدی تری روی آثار اودارد.
اما ساجده تازه به حرف آمده بودکه این اتفاق ناگوار برایش افتاد.شاید به قول استادعزیزم آقای منصور نعیمی اگر بیشتر می ماند فصل تازه ی در ادبیات ایران می شود چه بسا که هنوز هم نمی شود هیچ نظر قطعی راجب به این موضوع داد.
نه می توانی برم بگردانی از جریان موی رگ هایی که چشم را خون می دهند
سرخ رنگ ها به محو دچار شده اند که سوخته تب در رهایی تن رها رها
که بخار می بینی / و پرتاب نارنجی و پرواز و خواب نخوانده و
آوازی که شعر ها قرار است که بخوانند
چه که نورد به کوه واگذار شده و نامی رفته که دوباره بیاید و زبان باز کند دوباره
که سنگ واژه کشیدم بر دوش تا همی دوش
و اینک شما و آوازهای نخوانده ام
و از اینجا اگر که بخواهید آن چه می بینم سپیدی است و سپیدی و
نارنجی ی پرتاب شده
و هم که از نورد جداشده و راهی فرودست /
و چه کند دیده این جا که خواندنی نیست و سپیدی خون می ریزد و خون می خورد و
بوران پاک می کند و کولاک راه می بندد
که از کوره ی بندر تا سرداب دماوند به سر دویده این که از این پس خفته است دگر
و نفس هر چه داشته داده به کوه که آوند دم بوده و دم بر نیاورده
و دستِ بر قله کشیده سرمای فشرده به یادگار داشته
در پرتابی نارنجی که سرانجام سرخ شد .
۸۸/۳/۹ / بندرناصر عبدالهی در ساعت ده و ده دقیقه ی دهمین روز دی ماه سال ١٣۴٩ در محله مسجد بلال شهر بندرعباس دیده به گیتی گشود. پدرش عبدالرحمن عبدالهی کارگر بازنشسته شرکت ملی بود و مادرش مهرنگاربندری نیایی خانه دار است. از ۱۳ سالگی به موسیقی علاقمند شد. فعالیتهای هنری خود را از سالهای نوجوانی در صدا و سیما و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی استان هرمزگان آغاز کرد.
وی کار حرفهای را به طور جدی از سال ۱۳۷۴ خورشیدی آغاز کرد. در سال ۱۳۷۵ همراه با همسرش به تهران آمد. محمدعلی بهمنی شاعر هرمزگانی و دوست نزدیکش ، وی را به انتشارات دارینوش معرفی کرد. پس از آن آلبومهای ناصر را این انتشارات ضبط و منتشر کرد.
ناصرعبدالهی در سوم آذرماه ۱۳۸۵ در بندرعباس به دلایل نامشخصی بی هوش و به کما رفت و پس از گذراندن ۲۷ روز در کما (بیمارستان هاشمی نژاد تهران) سر انجام در یک روز زمستانی ، در ۲۹ آذر در حالی که تنها ۱۰ روز تا ۳۶ سالگی اش باقی مانده بود شمع وجود ناصرخاموش گشت.
بیشتر در ویکی پدیا لطفا اینجا را کلیک کنید.
خب همه ما یه روزی می میریم به امید خدا،تصمیم گرفتم این فضای مجازی رو برای بازماندگان و دوستان مرحومین راه اندازی کنم تا هم بیشتر با آنها آشنا شویم هم گاهی روزهای پنج شنبه بر سر مزار مجازی آنها فاتحه ای فرستاده شود و خرمایی خرده.
در نظر دارم که برای هر کدام از این عزیزان صفحه ای باز کنم دوستانی که علاقمند هستند می توانند در جمع آوری عکس و مطالب مرحومین با من همکاری کنند.